از باغ می برند تا چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پر کرده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند!
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی نشانه ایست که قربانی ات کنند
شعر از فاضل نظری
برگرفته از وبلاگ آقای رسول صیدالی جوانمردی
تاریخ : شنبه 93/9/8 | 11:57 عصر | نویسنده : مهدی پریشانی | نظرات ()